طنز گیشهای، طنزی است که برایش فرق نمیکند از هنرمند بهره بگیرد یا هرکسی که صرفاً کاراکتر خندهدار دارد. برایش فرقی نمیکند چه بگوید و چگونه بگوید. برای طنز گیشهای فقط خنداندن مخاطب هدف است، به هر قیمتی. برای همین است که به هر نابهنجاری چنگ میاندازد؛ ولنگاری، مشروبات الکلی، انواع مخدر، زنبارگی، خیانت، ... . هرچه. فرقی نمیکند؛ مزخرف، دریوری، چرند.
طنز گیشهای، یک جمله است: "میخندانم، پس فروش میکنم".
طنز گیشهای یعنی رضا عطاران. یعنی سروش صحت.
طنز گیشهای یعنی "صبحانه با زرافهها"؛ ماجرای چند مرد عیاش که دغدغهای جز شکم به پایین ندارند. ماجرایی هم در کار نیست. قصهای هم نیست. سر و تهی هم نیست. پیام و نتیجهای هم نیست. پس اخلاق هم نیست، انسانیت هم جایی ندارد، و خدایی هم نیست. و حالا که خدایی نیست، زندگی و مرگ هم بیمعنایند. پوچی، به تمامی.
در خدمت چنین ساختهای، بازی خوب هادی حجازیفر و موسیقی خوب و همآهنگ مهیار علیزاده، و طراحی صحنه و فیلمبرداری، همه هیچ و پوچند.
حالا برخی منتقدان دستوپا بزنند که از فضای ذهنی سروش صحت بت بسازند و بهجای واژه مأنوس و آشنای "چرند"، بگویند ابزورد، چیزی از چرندی اثر کم نمیشود!!
البته منتقدان گناهی ندارند، امثال سروش صحت هم. همچنان که وزارت فرهنگ و ارشاد بیگناه است. بالأخره جشنواره فیلم فجر است و باید ستون فیلمها تنگاتنگ هم چیده شود و رقابت، گسترده باشد! مخاطب هم گناهی ندارد اگر استقبال میکند.
سلیقه مخاطب برای خندیدن، تا حد یک طنز گیشهای تنزل پیدا میکند، پس عوامل باز طنز گیشهای سخیفتر میسازند و باز مخاطب، پایینتر میآید و این چرخه، همچنان در گردش است.
در فقدان طنز فاخر، همه این اتفاقات کاملاً طبیعی است.
بازدید امروز: 137
بازدید دیروز: 107
کل بازدیدها: 584105